کلاغ روسیاه

زیاد اهل گوش کردن ترانه نیستم،یعنی اصلا نیستم،یعنی دیگر نیستم و قبلا خیلی بودم

پدرم ترانه های محمود جهان جنوبی را دوست داشت و در پیکانمان این را گوش میکردیم با نوار کاسِت

تلویزیونمان که اعیونی شده بود میزش هم اعیونی شده بود و من عاشقش بودم،عاشق جای نوار کاسِت های بالایش که هر روز درشان می آوردم و دوباره میچیدمشان

سی دی که آمد رفتیم در کار کارتون،شوهرخواهرم برای من و خواهر کوچکم رایت میکرد و می آورد....بعدش  قاچاقی از پسرخاله ام سی دی ترانه گرفتم و اولین ترانه ای که غیرمجاز هم بود گوش کردم کلاغ روسیاه محسن چاووشی،میرم...میمیرم؟نمیدانم چی چیِ یگانه و چاووشی بود...بعدش هم می نشستم با پسرخاله ام راجع به آن نظر کارشناسانه میدادم...کلا از آن سی دی که نارنجی بود همین دوتا را یادم هست

بعدش از همکلاسی هایم میگرفتم و قاچاقی در مدرسه سی دی جابه جا میکردیم...

صدای چاووشی ولی خاص بود از اولش برایم....هنوز هم که هنوز است وقتی صدایش را بشنوم میروم و میرسم به میز تلویزیون مشکی اعیونی و فرش قرمز و خودم که مینشستم زیر تلویزیون و زل میزدم به صفحه و بعدش میرسم به ایوان دوست داشتنی خانه خاله و درختهای در حیاطش و صدای خاموش و روشن شدن پمپ آب و پسرخاله ی پیراهن کِرِم رنگ مو هوا زده ای که خاک برسر لاغر کرده بود و اِفه می آمد برای دخترهای فامیل که بعله دخترهای دانشگاه شماره میخواهند از من و ما هرهر بهش میخندیدیم...

هیچ وقت هم از گوش کردن ترانه ارام نشدم و خوشم نمی آمد....فقط هر وقت عصبی بودم یک ترانه که خواننده داد میزد میگذاشتم در گوشم و صدایش را زیاد میکردم تا مغزم فرصت پردازش هیچ واقعه ای را نداشته باشد که البته فقط اولش که مغزم هنگ میکرد فائده داشت...بقیه اش فائده نداشت

مثل حالا که هندزفری در گوشم است و صدایش تا ته و هیچی حالی ام نمیشود و فقط دل من دل من گفتن چاووشی را میفهمم

و هعی فکر میکنم یکی مرا صدا میکند:/

خدایا ! شکربخاطر داشتنشان خب؟ :)

خدایا

سال پیش این موقع ها ما در انتظار تُردَک بودیم

تُردَک شیطون و پر تحرکی که مشت و لگد بود نثار من میکرد،ولی قصد آمدن نداشت

یک هفته دیر کرده بود و من و آقای خانه مدام بهم لبخند میزدیم و میگفتیم عیبی ندارد،می آید

یکی از محکم ترین توکل های من به خدا سر به دنیا آمدن تُردَک بود،آنقدر محکم و با اطمینان بودم که خدا اگر میخواست هم نمیتوانست رویم را زمین بگذارد

خلاصه....تُردَک جایش خوب بود و فکر دل نگران ما را نمیکرد

روزهای قشنگ و منحصربه فردی بود...نمی دانم این چه حسی ست و از کجای آدم یکهو میزند بیرون؟اصلا یهو چشمانت را باز میکنی میبینی عه،یک موجود پنجاه سانتی سه کیلویی در بغلت است و آنقدرررررر دوستش داری نمیدانی این حجم دوست داشتنت را کجا جا کنی

پارسال این روزها قشنگ بودند...سخت و مهربان بودند...قشنگ بودند :))))

کابوس من:دندانپزشکی

دندانپزشکی:جلاد خانه

دندانپزشک:جلاد

با من هم بحث نکنید تمام شد رفت


هق هق هققققق

سپیداری که قلب گوله گوله از چشمانش تراوش میکند

چقدر خوب است که دو نفر بخاطر تو دعوا کنند

یکی دخترت

یکی همسرت

هممممم :))))))

من همیشه در انتخاب عنوان مشکل دارم!

اگر دو پت و مت نسخه ایرانی را دیدید که بچه در بغل دارند و خرید بازار در کالسکه ،بدانید ماییم

فهمیدید؟ماییم!ما

:|