چرا کودکان در برابر خواب انقدر مقاومت میکنند؟

آقای خانه که تشریف برد محل کار من نیت کردم که بخوابم تا خدای نکرده از تُردَک عقب نمانم،نگو ای دل غافل تُردَک چشمان شهلایش را نیمه باز کرده و بِرُّبِر مرا می نگرد،در نقش شریفم فرو رفتم و خودم را به خواب زدم،تُردَک هم نگاهی دیگر به من کرد و دید مامان خواب است،در حالت سکون که خیلی از او بعید است و با چشمان نیمه باز و کاملا منگ زل زد به در و دیوار

از ساعت شش و نیم تا هفت و سی و پنج دقیقه قریب به پنج بار قشششنگ خوابش برد که انگار به مزاجش خوش نمی آمد و دوباره بیدار میشد و در حالت سکون که خیلی از او بعید است و با چشمان نیمه باز و کاملا منگ زل میزد به در و دیوار

آخرش هم آمد با نق نق سرش را گذاشت روی دستم و خوابید...ولی خواب سبک به قول روانشناسان

دوباره با گریه بیدار شد و نازکشی من شروع شد این بار،هرچه بیشتر نازش را کشیدم ،غم صدایش بیشتر اوج گرفت و لبش بیشتر پیچ خورد و اشک هایش بیشتر ریخت

بالاخره کوتاه آمد و چشمانش را بست دستش را کوباند در صورتم که یعنی سرت را از روی دستت بردار من میخواهم به تو بچسبم و بخوابم،دستش را گذاشت روی دستم و خوابید

البته که خوشحال نشدم،چون بازهم رفت در خواب سبک و دارد خواب میبیند و لبخند میزند

و من باید کاملا ارام اینجا بیارامم تا خواب سبکش وارد فاز سنگینش بشود و من کپه ی مرگم را بگذارم

حالا میدانم دیگر....اگر خوابم برد!

رنگی رنگی هایم در قفسه تنها مانده اند

آخرین نقاشی ای که کشیدم را یادم نیست کِی بود؟

چقدر دور ماندم...

اما آخرین کار هنری ام را یادم هست 

(وا عجبا)!!

آن هم پروانه های سیاه و صورتی گیلی گیلی ای بودند که با تُردَک هنوز بدنیا نیامده درست کردیم و زدیم به دیفار....به شکل قلب وسطش هم جای قاب عکس گذاشتم....که الان بیخیالش شدم،

در خانه ای که حریم شخصی نداری عکس شخصی به در و دیوار چسباندن دلقک بازی ست...

پارسال برای تولد مستر کارت پستال خریدم که رویش نوشته بودم هپی برس دی،یادم رفت کنار کادویش بگذارم!

بعد که یادم امد گفتم یک مسخره بازی درمی آورم بِرس اش را خط میزنم و جایش با خودکار سیاه مینویسم مَن و روز مرد میدهم بهش و باهم هرهر به این کارم میخندیم

اگر بدانید چه شد؟؟

این بار هم یادم رفت!


حافظه ام شده در حد مرغ ماهی خوار...چرا مرغ ماهی خوار؟چون حافظه ی خودم است دوست دارم در حد مرغ ماهی خوار باشد...

+ماهور جان!تو که اینجا را نمیخوانی ولی....

امیدوارم آن چیزی که فکر میکنم دغدغه ی نوشته هایت نباشد عزیزم

یه طومار نوشتم پاک شد

دیوارسیمانی  بهتر است یا آجری؟

:|

دلم میخواد عاشق این ماه بشم...

همین لحظه باران بهاری در حال باریدنه....

آب نیسانه که آسمون داره مرحمت میکنه...

شایدم داره با خانواده شهید عزیزمون همدردی میکنه...

کسی که یبار دیدمش و فهمیدم غیرت و ناموس حرف اوله براش....

کسی که رئیس بود و کفش واکس میزد...

کسی که.....

کسی که....

کسی که..

لطفا برای ویزیت وقت قبلی بگیرید

از مزدوج شده ها که گذشت...

آنهایی که میخواهند ازدواج کنند،اگر اعتقادات،اخلاق ،رفتار خودشان و فرزندشان برایشان مهم است نه تنها روی اعتقادات فرد مورد نظرشان زوم کنند،رو اخلاقیات خانواده مورد نظر هم باید زوم کنند...درست است که با خانواده اش ازدواج نمیکنید...اما با آنها هستید و زندگی خواهید کرد...کودکتان نوه آنهاست..اگر هرکدام راه و روش خودش را دارد آن وقت شما می مانید و حوضتان...

گرچه در این دوره و زمونه،آدم ها خیلی شبیه هم اند...