رنگی رنگی هایم در قفسه تنها مانده اند

آخرین نقاشی ای که کشیدم را یادم نیست کِی بود؟

چقدر دور ماندم...

اما آخرین کار هنری ام را یادم هست 

(وا عجبا)!!

آن هم پروانه های سیاه و صورتی گیلی گیلی ای بودند که با تُردَک هنوز بدنیا نیامده درست کردیم و زدیم به دیفار....به شکل قلب وسطش هم جای قاب عکس گذاشتم....که الان بیخیالش شدم،

در خانه ای که حریم شخصی نداری عکس شخصی به در و دیوار چسباندن دلقک بازی ست...

پارسال برای تولد مستر کارت پستال خریدم که رویش نوشته بودم هپی برس دی،یادم رفت کنار کادویش بگذارم!

بعد که یادم امد گفتم یک مسخره بازی درمی آورم بِرس اش را خط میزنم و جایش با خودکار سیاه مینویسم مَن و روز مرد میدهم بهش و باهم هرهر به این کارم میخندیم

اگر بدانید چه شد؟؟

این بار هم یادم رفت!


حافظه ام شده در حد مرغ ماهی خوار...چرا مرغ ماهی خوار؟چون حافظه ی خودم است دوست دارم در حد مرغ ماهی خوار باشد...

+ماهور جان!تو که اینجا را نمیخوانی ولی....

امیدوارم آن چیزی که فکر میکنم دغدغه ی نوشته هایت نباشد عزیزم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.