صبحی دگر

وقتی آقای خونه بصورت مرتبا و سهوا و اکثرا بی دقتی باعث بیدار شدن تُردَک در این ساعت از روز میشه و تقریبا احساس ناراحتی نمیکنه چون عمدی نبوده پس چیزی بر گردنش نیست*من واقعا نمیدانم سرم رو به کدام طاق بکابانم،آن هم تُردَکی که برعکس خوش غذا بودنش بسیار بسیار بدخوابه....از اذان صبح تا به الان!!

من بروم کمی بمیرم.:|

*البته امروز  عذر خواهی کرد...یا للعجب!

دلم میخواهد از عقده ای بازی یک نفر بنویسم...حیف که به خودم قول دادم تا جاییکه توانستم غیبت نکنم...حیف!

عقده ای...ایشششششش

دکتر هلاکویی

دکتر هلاکویی را تقریبا همه می شناسند،حرف های خشنگ خشنگ زیاد میگوید و روانشناس خوبی ست

جایی ازش خواندم انسانها چند نوع دادگاه دارند،یکی از انها دادگاه شخصی،یه همچین چیزی ست...یعنی طرف در دادگاه خودش قضاوت می کند...وکیل قاتل مقتول قاضی تماشاچی ،کلا همه چی خودش است..بعد می نشیند در این دادگاه و هعی مجازات میکند حکم میکند دفاع میکند،متنفر میشود،شکست میخورد و غیره....گفته بود انسان نباید برای خودش از این دادگاه ها تشکیل دهد...چون در این دادگاه هنه چی حالی به حولی ست...اصلا توضیح نمیخواهد که...دادگاهی که همه چی خودتی که معلوم است سر و ته ندارد...میشود غصه،میشود غمباد،میشود حناق یخه ات را میگیرد...این دادگاه هیچ نتیجه ای ندارد و این حرفها

خلاصه...من دیدم من هم ازین دادگاه ها زیاد داشتم..

حوصله ندارم بقیه اش را بنویسم...همینقدر بدانیدکه دلم برای تُردَک میسوزد بخاطر داشتن همچین مادری و دارم سعی میکنم مادر بهتری باشم

فقط کاش یک روز مرخصی داشتم تا آپدیت میشدم...فقط یک روز!

حالا فکر کن با آدم هایی زندگی میکنی که هعی خاطره تکراری تعریف می کنند!

وقتی کسی یک حرف را دوبار بمن بگوید عصبی میشوم

خیلی خیلی خیلی جاها به روی خودم نمی اورم،ولی از درون بهم میریزم و گاهی هم از بیرون بهم میریزم که همه می بینند

چندی پیش متوجه شدم خواهرانم هم مثل خودم هستند،یک بار شد دوبار،دوبار شد سه بار روانشان قاطی پاطی میشود

کمی بیشتر که دقت کردم فهمیدم ماجرا از کجا آب میخورد!

مادرم!

مادرم که یک چیز گفت باید اجرا شود،وگرنه عصبی میشود و مدام تکرار میکند چون میداند این کار به صلاح است و درصورت انجام نشدن به ضرر تمام میشود و عواقب خوشایندی نخواهد داشت مثلا زمان مدرسه رفتنم:

سپیدار پاشو بخواب،صبح سخت پا میشی

من همچنان در حال تماشای برنامه مورد علاقه ام

سپیدار پاشو

سپیدار باتوام صبح نمیتونی راحت پاشی

باشه مامان بذار تموم شه میرم

سپیدار اینو بعدا هم میتونی ببینی پاشو

و آنقدر تکرار میکند تا بالاخره به هدفش برسد و تو به حرفش گوش دهی

و باز هم که خوب فکر میکنم میبینم این عکس العمل ناخواسته مادرم در برابر نافرمانیه که داره روی ضعیف تر از خودش اعمال میکنه....چون پدرم هیچ وقت اون احترام رو بهش نذاشت...هیچ وقت!

بابا!چرا ته همه ناموزونی های زندگی ما،ختم میشود به تو؟هان؟

چشمان ورم کرده مان تصور شود!

همه شانزده ساعتی که تُردَک به صورت گسسته و پیوسته  جیغ کشید و زد و لگد انداخت و گریه کرد ،مشکلش عدم کارکرد درست اعضای بیرون روی اش بود!:-[

از یازده و نیم شب که تُردِک قصد خواب کرد تا الان،مدام جیغ میکشد،گریه می کند،می خوابد،جیغ می کشد،گریه می کند،می خوابد...

نمیدانم چه شده

احتمالا دندانش باشد،اخر دوتا دندان بالایش ورم کرده اند...

وگرنه سابقه نداشته برای جلب توجه این همه خود را به زحمت بیاندازد ...

چشمانم شمع گل پروانه می چینند از خستگی...

اوه اوه تکان خورد!!