حالا فکر کن با آدم هایی زندگی میکنی که هعی خاطره تکراری تعریف می کنند!

وقتی کسی یک حرف را دوبار بمن بگوید عصبی میشوم

خیلی خیلی خیلی جاها به روی خودم نمی اورم،ولی از درون بهم میریزم و گاهی هم از بیرون بهم میریزم که همه می بینند

چندی پیش متوجه شدم خواهرانم هم مثل خودم هستند،یک بار شد دوبار،دوبار شد سه بار روانشان قاطی پاطی میشود

کمی بیشتر که دقت کردم فهمیدم ماجرا از کجا آب میخورد!

مادرم!

مادرم که یک چیز گفت باید اجرا شود،وگرنه عصبی میشود و مدام تکرار میکند چون میداند این کار به صلاح است و درصورت انجام نشدن به ضرر تمام میشود و عواقب خوشایندی نخواهد داشت مثلا زمان مدرسه رفتنم:

سپیدار پاشو بخواب،صبح سخت پا میشی

من همچنان در حال تماشای برنامه مورد علاقه ام

سپیدار پاشو

سپیدار باتوام صبح نمیتونی راحت پاشی

باشه مامان بذار تموم شه میرم

سپیدار اینو بعدا هم میتونی ببینی پاشو

و آنقدر تکرار میکند تا بالاخره به هدفش برسد و تو به حرفش گوش دهی

و باز هم که خوب فکر میکنم میبینم این عکس العمل ناخواسته مادرم در برابر نافرمانیه که داره روی ضعیف تر از خودش اعمال میکنه....چون پدرم هیچ وقت اون احترام رو بهش نذاشت...هیچ وقت!

بابا!چرا ته همه ناموزونی های زندگی ما،ختم میشود به تو؟هان؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.