از این شهر و از این کاشانه...

خیلی بده جایی که زندگی میکنی،هیچ احساس آرامش نکنی

کاش بریم از این شهر و از این محله....

امشب هم مثل اون شب..و اون شب...و اون شب...و...

پدر من استاد از دماغ درآوردنِ خوشی هاست




دلم می خواهد بروم رو به رویش بهش بگویم :بابا جان،بعد صد سال که رفتی...من از کدام اخلاق خوشت،صفت بارزت برای بچه هایم تعریف کنم؟؟؟ها؟از کدام؟


تُردَک کوچک من

تُردَک نه ماهش دارد تمام میشود و هر روز یک تغییر بزرگ می کند،هر روز با دیروزش فرق میکند

سه روز است یاد گرفته دست بزند و من از همان زمان دست و دلم لرزیده است،برای شیرین کاری هایش که جای خود!لرزیده است برای مسئولیت خودم!وقتی کار مرا تقلید کرد و با دست زدن من یاد گرفت دست بزند دیگر تُردَک کوچکی که چیزی نمیداند نبود...فهمیدم دیگر نمی توانم بگویم عیب ندارد متوجه نیست یا الان حالی اش نمی شود...وقتی دیدم اگر وسیله ای را از دیدش پنهان کنم میداند وسیله هنوز همان زیر است و میرود سراغش،تلفن دستش بدهم اول می گذارد دم گوشش و بعد می گذارد دهانش،مسیرها را خوب بلد است ،غذا دستش باشد می آورد سمت دهان من تا من هم بخورم،کلمات را دارد میفهمد لرزیدم که کارم چقدر سنگین تر شده است...دیگر با یک موجود کوچک چشم درشت که فقط نگاه می کند طرف نیستم....با یک موجود چشم درشتی طرفم که قرار است از من تقلید کند سوال کند بپرسد نگاه کند و یاد بگیرد و من چقدر و هی بیشتر و بیشتر باید مراقب اعمالم باشم

موضوع جدی شده است ظاهرا !

در حال حاضر و در این روزها هیچ چیز به اندازه ی بدخوابی تُردَک نمیتونه منو عصبی کنه،هیچ چیز!

عکس پروفایل!

از نظر من عکس پروفایل تلگرام هرکس باید خودش یا صورتکی از اخلاقیات خودش باشه!همین و بس!

همه چیو میتونم درک کنم جز عکس شوهر گذاشتن!

خب که چی الان؟:|

خیلی ام دموکراتم ....میدونم!