آی اَم اِ موفق :دی

اگر از من بپرسند خود را چگونه ارزیابی میکنی میفرمایم که در دو حالت میتوانم خود را ارزیابی کنم

در حالت اول اگر از نگاه کنونی جامعه بخواهم بر خود بنگرم...داغونم! چون در نگاه کنونی جامعه بانویی که در خانه نشسته باشدبچه بزرگ کند، خرس تنبل است!فقط کار در جامعه موجب رفاه،شادی،خوشبختی،استقلال،شخصیت و ... است،وگرنه در خانه ماندن و از خانواده حمایت کردن،بچه بزرگ کردن غذا پختن و رسیدگی به اعضای خانواده ،که خانواده همان کوچکترین جامعه انسانی یک جامعه عظیم است و مانند سلول بنیادی عمل میکند و عملا در حال حاضر دارد نادیده گرفته میشود،ته ته بی فرهنگی ست حتی...

اینکه بیخیال ادامه تحصیلات عالیه در دانشگاه شده ام و به مطالعه و درس در خانه میپردازم ،حتی گواهینامه هم ندارم(وقت نکردم،میفهمین؟وقت نکردم :/ )،علاقه ای به کار بیرون ندارم یعنی خیلی داغونم

اما اگر در حالت دوم بخواهم به خودم نگاه کنم،یک انسان کاملا موفقم،چون مسئولیت پذیرم و همانجایی نشستم که بدرد میخورم و از عهده ی مسئولیت هایم برمی آیم!

مامن انسان های اطرافم هستم و بهشان آرامش میدهم...مرکزیت این جامعه کوچک منم و اگر نباشم بهم میریزد...

اینکه  در جامعه امروز همه باید همه فن حریف باشند حرفی نیست...

ولی دیگر نیازی نیست بگویم که چقدر ناراحتم از اینکه برخی خانم های جوان و مجردی سرکار میروند و جایی نشسته اند که یک مرد میتوانست بنشیند و خرج چند نفر را بدهد،درحالیکه آن خانم هیچ احتیاجی به حقوقش ندارد و دستش در جیب پدرش هم هست...فقط برای این میرود سرکار که اعلام استقلال کند!!

وا عجبا....

یک پستش کردیم رفت دیگر!

تُردَک انقدر بلا  شده،برای اینکه بتواند سر ما شیره بمالد و کاری را که نباید بکند انجام دهد انواع نی نی ها را نشانم میدهد و بدو میرود که به کارش برسد


+امان از این مردها،بودنشان یک دردسر است و نبودشان هزار دردسر...البته مشاهده شده یک سری ها هم بودنشان هزار دردسر و نبودشان کلا هیچ دردسری ندارد...بلی!

+من بروم در چشمانش زل بزنم بگویم ازت بدم می آید سعی کن دور و برم نباشی و همدیگر را نبینیم،بگویم وجودت صدایت مخل ارامش من است،بگویم از اولین باری که دیدمت فقط انرژی منفی گرفتم خیلی بد است؟

می توانم بگویم...اما نمیشود....


اوه مای گاد

یعنی شد؟من موفق شدم؟یعنی واقعا تُردَک خوابید؟یعنی خواب نمیبینم؟

اوه خدای من

باورم نمیشود!تُردَک خوابید،بعد از ابن همه سر سختی

او خوابید و من توانستم عصبی نشوم

ارام باشم

به به،از خودمان خوشمان آمد،هم اینک یک بستنی جهت تمدد اعصاب و جایزه به خودمان تقدیم می کنیم 

سپیدار با عینک دودی!

+خواستم منطقیانه موضعم را حفظ کنم و به حل مشکل بپردازم،بعد از به افق خیره شدن کاغذ را مچاله کرده یک گوربابای همه شان نثارشان کردم و راحت شدم!

والا فلان فلان شده های سرخر مزاحم!

یعنی من راحت میشوم؟فکر نکنم :/

بله نگفتیم،نگفتیم کجا گفتیم -_-

نوید یک روز بد،از صبح بدش پیداست

بد خوابیده ام و الان شده ام شکل یک هیولای تو دل برو

ایضا گرسنه ام

ایضا نمیتوانم چیزی بخورم

ایضا بدبختم

ایضا مفلوکم

ایضا بروم بمیرم هههققققق هق هق هق

+جوش هم جوش های قدیم

جوش نیست که،کلاهک هسته ای ست :/

من کنار کسانی که مرا نمیشناسند...خسته ام!

شبهایی که خیلی خسته ام،میروم یک جای دیگر تنها بخوابم و اینطوری خیلی آرامم

اما این خیلی ناراحتم میکند

وقتی دیگر کنار همسرت احساس راحتی نکنی

یعنی حس ات طوری نباشد که بگویی" اخیش،برم پیشش بخوابم اروم شم،یا برم کنارش بشینم اروم شم خستگیم در بره"

من همه ی سعی ام را میکنم،ولی او...

شده یک ادم منتظر،ببیند من چه میگویم انجام دهد

عادت کرده است همه چیز را بگویم

من را نمیشناسد...هیچوقت نشناخته ،من را هیچ وقت نشناخته...