بدتر حتی...

سخت تر از تنفر بی حسی ست...


دوری از خانه پدری اتفاق خوبیست که دوباره افتاد...این بار سعی میکنم جلوی افتادنش را نگیرم و وقتی افتاد نگاهش نکنم

وقتی دوری آنقدر عزیزی که حد ندارد..هه..


ناشکری نیست ها،اصلا...ابدا...هزااار هزار بار شکرش

فقط کمی خسته ام....چند ساعتی استراحت....برنامه های شخصی...از همه مهمتر فکر آزاد...فکر آزاد!

یعنی می شود...:(

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.