این داستان:دندان آسیاب

همانطور که از تیتر پیداست دندادنهای تُردَک شروع به رشد و خودنمایی کرده...و طبعا تُردَک بیقرار شده

دخترک صبورم

روزهای اول که نمیدانستم چه شده خیلی عصبی میشدم و نمیفهمیدم چه کار کنم تا آرام شود و نق های پشت سرهمش را کنترل کنم

حالا که فهمیدم تحمل و صبوری ام بیشتر شده و عصبی نمیشوم،حتی همدردی میکنم و دلم حسابی پیچ و تاب میخورد

کاش زودتر برطرف شود :(

دخترکم حتی در خواب گریه و بیقراری می کند مادر بمیردش :(

مگی در وبلاگش نوشت( آنهایی که شوهر دارند و از دوست داشته شدن توسط دیگران خوشحال میشوند بیمارند)

با دسته ی بیمارشان کاری ندارم...ولی هستند کسانی که آنقدر محبت ندیدند که بی هیچ سو نیتی فقط دوست دارند دوست داشته شوند،حتی یک لحظه هم به جنبه ی دیگرش فکر نمیکنند،انها فقط دوست دارند در مرکز توجه و علاقه باشند،حالا چه جنس مخالف چه جنس موافق...فقط همین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.