فسسس فسسس فیییینگ!

اشک ریزان،فس فس کنان، یک صورت متورمان ، چشمان ریزان

(فسسسس،ببخشید)

آی خدا آی خدا گویان میگذرانیم روزگار

ای...عمو یادگار



وااای چقد حالم بده،بدانید و آگاه باشید،زمستان نیامده ،پائیز هم نیامده حتی ما با سرماخوردگی خود به استقبالش رفتیم

یک عکس بود یک طرفش عکس زمستان بود،یک طرفش اتش فشان بود،یک طرفش بخاری،یک طرفش بهار

زیرش هم پیوست شده بود "وقتی سرما میخوری"

الان من دقیقا همینطورم

سمت چپ دماغم زمستان یخیست،بسته و کیپ

یک طرف دماغم باران بهاری :/

داخل مغزم  سبلان فعال شده و داغ داغ است

چشمانم هم شدند خاله ریزه

اَی فِرو بوری پی ام سی :/

قرارداد مادری را که امضا کردی...

خواستم بیخیال این حال بدم شوم و قرص شیمیای خانمان سوز را نخورم ...دیدم نمیشود

لحظه به لحظه بدتر شدم

اشتباقم به خواب بیشتر و بیشتر شد و دماع و سرم سنگین تر و سنگین تر

مطمئنا سرماخوردگی چیزی نیست که ادم ناز و نوز کند،ولی ادم انداز است حداقل یکی دو روز حال نداری و دوست داری بخوابی

خلاصه دیدم نمیشود

نه تردک میفهمد مریضم و یهویی خودش به همه کارهای خودش میرسد

نه پدرش وقتش را دارد

قرص را انداختم بالا و دارم همه همکاری لازم را انجام میدهم تا زودتر خوب شوم....

آخ دمااااغم...فیننننگ

مردِ جذابِ لعنتیِ من...

امان از این مردها

آن موهای کوتاهشان،شانه های ستبرشان

آن صورت و فک محکمشان که یعنی من هستم

اصلا با آن دکمه های سرآستینشان که آمرانه باز میشوند و تا میشوند...

چشمان نافذشان که هر رنگی بخواهی درونشان خواهی دید...

کلافگی های غرق سکوتشان...خستگی های پنهانشان...تلاششان...پاهای مقاومشان...

عاشقانه های آرامشان...

حمایت های دلگرم کننده شان...

"من هستم" گفتن هایشان...

با همه ی این ها می توانند از پادرت بیاورند

این مردهای لعنتی از پا درت می آورند و وقتی آنقدر عاشقشان شدی که هر حرکتشان برایت تداعی کننده این باشد که نکند دیگر دوستم ندارد؟نکند از من خسته شده؟

انجاست که هر لحظه خواهی مرد...برای داشتنشان،لمس شانه هایشان،ارامش سینه ستبرشان...

خواهی مرد برای صدای زنگ دارشان...

عاشقت خواهند کرد و بعد رهایت میکنند و تو میمانی و یک داغ دل و یک دل تنگ...

یک بیچارگی...

تو میمانی و یک تراژدی غم انگیز پایان ناپذیر...

آخ این مردهای لعنتی....


باز یک روز بد دیگر :(

این روزها که میبینم آدم صبوری شدم خوشحالم

ولی وقتی عصبی میشوم،همان سپیدار عصبی گذشته که هیچ کنترلی روی خودش نداشت حلول می کند...هیچ دوستش ندارم

خدایا صبرم رو بیشتر کن

کمی هم مرا بمیران لطفا...

بمیرم برای تردکم :(

فمینیست ها

دقت کردید؟چقدر این مبحث دفاع از حقوق زن و فمینیست بازی ها خز شده....

الان باید یواش یواش کمپین دام(دفاع از مردان) راه بیندازند،خودم هم اولین نفرم که امضا میکنم

والا این مردانی که من میبینم...جل الخالق

دیگه نزدیک آنطرف بوم شدند

عه عه عه مواظب باشید...نیفتید یه وخ

:/